کمآبی همواره یکی از مصائب زندگی در فلات ایران بوده. حجم آبی که قنات یا چشمهها برای سکونتگاهها میآورد، وافر نبود. اما اشتباه است اگر به تبعِ کمآبی، چهرهی شهرهای فلات را خشک و زندگی مردم را حداقلی و بیکیفیت تصور کنیم. تأمل در گزارشها، گراوورها و عکسهای سیاحان و مورخان نشان میدهد که تهران، قزوین، شیراز و بل اغلب شهرها و زیستگاههای ایران خرم بودند. در مرکز فلات ایران که بهتبع نزدیکی به بیابان اوضاع دشوارتر بود، شهرهای خرم و پرسابقهای چون کاشان، یزد، طبس و کرمان پاگرفتند و بالیدند. اهالی شهرهای مختلف، باوجود محدودیت مقدار آب، حمامها و آبانبارهایی ترتیب میدادند؛ زراعت میکردند؛ در هر فصل میوههای متنوع همان فصل را در اختیار داشتند؛ باغات مروّح میساختند و شهر را به سمت باغات گسترش میدادند؛ شهرهایی پردرخت و پرسایه داشتند؛ در جایجای بازارها سقاخانه بنا کرده بودند؛ در خانههایشان حوض و باغچه داشتند و حتی در ظهرهای داغ تابستان در سرداب مینشستند و شربت و پالودهشان را با یخ نوش جان میکردند. این چطور ممکن بود؟
***
«در حقیقت این باران دانهای یک اشرفی میارزد»: این جملهی ناصرالدینشاه قاجار است وقتی صبح یکی از آخرین روزهای تابستان بیدار شد و دید باران خوبی میآید. شاه یا دهقان فرقی ندارد، باید در اینجا آب را با مقیاس بست و فنجان سنجید، همچون زرگری که موضوع کارش آنقدر ارزشمند است که اندازهها را با مثقال میسنجد، نه من. با این سنجههای کوچک است که در اینجا قطرات آب را هم در شمار میآورند.
کاریز خود محصولِ در حساب آوردن قطرات است. قطراتی که میپیوندند و نهری میسازند. نهری که نزد اهل کاشان شأن دریایی یافته. بنا به افسانه «قاسان (شهر کاشان) دریا بوده و آن را «کاسرود» میخواندند. بیوراسب زمین قاسان را برگرداند و ظاهر آن را باطن کرد. از همینرو در کاشان رودخانهای نیست ولی کاریزهای آن ناحیه بسیار و آب آنها بیشتر از نواحی دیگر است». این دریایی است جمع آمده از قطرات. مَثل «قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود» نمیتواند پروردهی ذهن کسانی باشد که دریایی در کنار داشتهاند. در ناصیهی بحر، جمع آمدنش از قطرات خوانده نمیشود. این مثل تنها ممکن است به ذهن کسانی خطور کرده باشد که تجمیع آب بر اثر تراوش قطرات از دیوارههای کورهی قنات را دیدهاند.
***
آبی که قطرهای یک اشرفی ارزش داشت را از مظهر تا رسیدن به آبانبار و باغات و خانهها در پناه سایه هدایت میکردند. این قطرات تا وقتی به پای درختان میرسید تاج بر سر داشت. امروز به یمن تکنولوژی جدید در قید و بند قطرات نیستیم. با حفر چاه و بستن سد، میزان متنابهی آب در اختیار داریم، آنقدر که آن را با مقیاس هزاران مترمکعب میسنجیم. اما شهرهای ما خصوصا در بخشهای جدیدالاحداث به برهوتی خشک شباهت دارد. این یعنی دسترسی راحت به حجم زیاد آب نتوانسته اسباب خرمی شود و به زندگی ما صفا و کیفیت بخشد. چرا؟