تقریباً بعید است که به «کتابِ عکس» فکر کنم و «کارما»ی اُسکار مونزون پیشِ چشمم نیاید. اولینبار آن را در میان مجموعهای از کتابعکسها به انتخاب محمدرضا میرزایی در گالری آبانبار دیدم، در میان حضورِ سرشناسترین کتابعکسهای تاریخ، کتابهای رابرت فرانک، ویلیام اگلستون و دیگران. اما چرا در میان اینهمه کارما برایم جایگاه خاص خویش را باز کرده؟
عکاسی، از آغازین روزهای اختراعش ارتباط تنگاتنگی با کتاب داشتهاست. برای عرضهی عکس، ای بسا کتاب بستر مناسبتری از نمایشگاه باشد. دمدستی بودن عکاسی و تکثیرپذیری ذاتیاش شاید در کتاب جولانگاه فراختری برای بروز یافتن، پیدا میکند. کتاب میتواند از گزارشِ کارهای عکاس فراتر رود و به محمل اصلی آفرینشهای او بدل شود. اگر چنین چیزی را معیار قرار دهیم، کارمای اسکار مونزون یکی از شاخصترین کتابهاست. کارما از ابتدا کتابعکس به دنیا آمده: مونزون به گونهای عکاسی کرده و به گونهای آنها را در برگهای کتاب چیده که ما را قانع میکند چنین بستری اگر تنها بستر عرضهی آنها نباشد، دستکم بهجاترینشان است. استفاده از قطع و کاغذ پرزرقوبرق مجلههای ماشین برای نماهایی از فضای درون ماشینها چه نکتهسنجانه است؛ و چه بهجاست چاپِ بدون حاشیه و سرتاسریِ عکسها برای تداعی فضای تنگ و محبوس زندگی درون ماشین؛ و چه سرگیجهآورست این کادرهای مغشوش و ناقص و نامنظم، که گاه باز میشوند و گاه به درون جزئیات فـرومیروند، کـلافگیای شبیه به نوربالای کـورکنندهی ماشین روبهرویـی در چشم راننده، همانند همان نور متجاوزِ سوختهی فلاش در برخی از عکسها؛ نتیجه، چند صفحه، چند قدمِ نفسگیر، همراهی با زندگی مطلقاً متناقضِ درون خودروهاست، زیستنی هم عمومی هم خصوصی، نه عمومی نه خصوصی.
در ادامه مطلبی دربارهی کارما خواهید خواند، با عنوان «نور، دوربین، بیحرکت: عکسهای اوسکار مونزون از لحظات خصوصی رانندگان»، به قلم شان اُ هِگِن و فارسیِ نوشین شفیعی. حرف آخر آن که پس از این قدری از وقت این کانال را به معرفی و تحلیل کتابعکسهای چشمگیر اختصاص خواهیم داد.