پس از نزدیک به ۱۰۰ روز که از تعطیلی گالریهای هنر میگذشت، با ۲۴۲ نفر از فعالین تجسمی تماس گرفتیم و یک سوال از آنها پرسیدیم: «موافق بازگشایی گالریها هستید یا مخالف آن؟»
از بین این افراد، ۹۹ نفر جواب «موافق» و ۴۷ نفر جواب «مخالف» دادند. ۱۲ نفر نیز نظری به جز «آری/ نه» داشتند و یا جواب این سوال را منوط به تصمیم شخصی گالریدارها دانستند. ۸۴ نفر نیز به دلایل مختلف در نظرسنجی ما شرکت نکردند؛ برخی از آنها مردد بودند و به جمعبندی مشخصی نرسیدند، و برخی نمیخواستند در نظرسنجیای که توسط حرفه: هنرمند انجام میشود، شرکت کنند. متأسفانه به رغم تلاشمان نتوانستیم با تعدادی از افراد نیز تماس بگیریم و به آنها دسترسی نداشتیم. اولویت ما در انتخاب افراد حضور و فعالیت آنها در داخل ایران بود و سعی کردیم مشارکتکنندگان را از میان طیفهای مختلف اعضای تجسمی، از جمله هنرمند، منتقد و نویسنده و گالریدار انتخاب کنیم. با اینحال میدانیم که این اسامیْ نمایندهی تمام سلایق و نظرات اعضای تجسمی نیستند. همچنین بیشتر شرکتکنندگان آنْ در فضای هنری تهران فعالاند و تعداد اعضای تجسمی مقیم در سایر شهرهای ایران به نحو محسوسی در آن کمتر است. بهرغم تعداد بالاتر رای «موافق»، به باور ما، از نتیجهی نظرسنجی لزوماً نمیتوان گفت که قاطبهی اهالی تجسمی خواستار شروعِ فعالیت مجدد گالریها هستند، زیرا جمع آرای مخالف و مردد و عدمشرکتکنندگان بیشتر از رأی موافقین است. همچنین بسیاری از شرکتکنندگان به رغم جواب مثبتشان، توضیح میدادند که بازگشایی اگرچه به نفع فرهنگ و هنر ایران است، اما به دلیل بحران اقتصادی، عدم رغبت مجموعهداران به خرید اثر هنری و عدم مخاطب، هزینهی بازگشایی برای گالریدارها بیشتر از نفع آن است. هرچند آرای منفی نیز اغلب مشروط و با «چون و چرا» همراه بود. در نتیجه ما از مشارکتکنندگان خواستیم در صورت تمایل نظرشان را در چند خط به طور مکتوب برای ما بنویسند. تمام نظرات را در قالب یک متن گردآوری کردیم که در پایین میتوانید بخوانید.
سیما شاهمرادی:
جواب من به سئوال شما مثبت است چراکه بستهبودنِ گالریها کمکی به بهبود این شرایط نمیکند و تنها ضربههای جبرانناپذیری به فضای حرفهای و مستقل هنرهای تجسمی میزند. باید بدانیم که زنده نگاهداشتن هنرِ مستقل یکی از مسیرهای مبارزه با استبداد و خفقان است؛ حتی اگر تحت نظارت و سانسورهای حکومتی قرار گیرد چراکه هنرمند در هر شرایطی هرچند سخت، راهی برای بیان حقیقت مییابد. در تمام این سالها چراغ هنرهای تجسمی بهیمن تلاشهای مادی و معنوی افراد بسیاری که در این حوزه بهشکل حرفهای و تماموقت کار کردهاند، روشن مانده است. اما تعطیلماندن گالریها میتواند منجر به ازدسترفتنِ تمام نتایج این زحمات شود. به نظر میرسد هجمههایی که در مقابل بازگشایی گالریها صورت گرفته، بیشتر بهدلیل عدم آگاهی نسبت به جایگاه و کارکرد هنرهای تجسمی در یک جامعه است. بعضی این کارکرد را تنها در شکل اعتراضی و شعارگونهی آن موجه میدانند و تصور میکنند هنر محض، سرگرمی طبقهی مرفه است در صورتیکه تا هنرِ محض بهشکل حرفهای و جدی وجود نداشته باشد، شکلهای کاربردیتر و اجتماعیتر آن هم بهصورت موثر و تاثیرگذار شکل نخواهند گرفت.
در آخر لازم میدانم به این نکته هم اشاره کنم که اتفاقات اخیر، ما را به آدمهایی با زخمهایی عمیقتر از قبل تبدیل کرده و بهطور حتم این تغییرات به شکلهای گوناگون در آثار و در چگونگی بهنمایشدرآمدن آنها نمود خواهد یافت. البته اگر با این روند امکانی برای نمایش آثار هنری باقی بماند.
بهزاد نژادقنبر:
به نظر ما پرسش در مورد باز یا بسته بودن گالریها خود خبر از مشکلی بسیار اساسیتر میدهد که نمیتوان آن را نادیده گرفت و با فراغ بال مدام این سوال را تکرار کرد که باید فعالیت را دوباره از سر گرفت یا نه. باید بپذیریم آن چیزی که پیش از این «عادی» خوانده میشد اساساً بهشدت غیرعادی بود و نمیتوانست بیش از این دوام پیدا کند. واقعیت این است که گالریها به عنوان فضای انحصاری نمایش هنر در محیطی ایزوله و آکواریومی به هزار و یک دلیل نتوانسته بودند ارتباطی معنادار با وقایع بیرونی برقرار کنند، که اگر جز این بود امروز کمتر کسی با ادامه فعالیت آنها بهروال گذشته مخالف بود. «امکان» هم اگرچه در یکی دو سال اخیر پروژه ناتمام فکر کردن به بدیلی برای فضای نمایش را دنبال کرده بود و سعی داشت دستکم راه حلهای نظری برای این بنبست بیابد در عمل از بقیه مستثنا نبوده. گالری به شکل متداولش یک نهاد اقتصادیست که برای ادامهی بقا مجبور به فروش کار هنریست مگر اینکه سازوکار دیگری برای تأمین هزینههای خود داشته باشد. طبعاً فعالیتهای جانبی هم نیاز به پول دارند. یکی از دغدغههای خود ما هم همیشه این بوده که چطور هزینههای جاری را پرداخت کنیم و در امرار معاش هنرمندان (به خصوص هنرمندان جوان و تازهکار) سهیم باشیم. علاوه بر این، مدتهاست وضعیت اقتصادی باعث شده همان اندک خریدارانی که از سر علاقه به هنر با دو دوتا چهارتا کردن گاهی اثری میخریدند دیگر از میدان به در شوند و تنها خریداران هنر، همان طبقه مرفهی باقی بمانند که به نظر میرسد در چنین بزنگاههایی نه علاقهای به حمایت از هنر دارند و نه هنرمند. حتی اگر سادهدلانه فرض کنیم بازگشایی گالریها و از سرگیری فروش هنرمندان تلاشی در جهت نجات فرهنگ و هنر خواهد بود، معمولاً مناسبات مالی این قشر بر همدلیها و همراهیهایشان میچربد و نجات سرمایه تنها اولویت ایشان خواهد بود.
بنابراین به نظر میرسد در حال حاضر مسئله اصلی این است: بعد از اتفاقاتی که تاکنون افتاده چه نوع فعالیت هنری معنادار است؟ آیا واقعا هنوز آویزان کردن کارها روی دیوار و فروش آنها به عدهای خاص اصلاً شدنی و ممکن است؟ ما هنوز به راهحل مناسبی برای این پرسشها نرسیدهایم ولی بعد از اتفاقات جاری یک چیز را میدانیم: کسانی که زندگی و کارشان تغییر معناداری نکند و بخواهند به سرعت به شکل سابقِ زندگی برگردند فرصتی مغتنم را از دست دادهاند. به نظر ما مهمترین مسئله جدی گرفتن فرصتی است که در این مدت مهیا شده و دستکم امکان تخیل شکل دیگری از زندگی و فعالیت را فراهم آورده. به همین دلیل با آندسته از دوستانی همنظریم که میگویند «شاید لازم باشد مدتی فعالیت هنری نکنیم تا یادمان بیاید اصلاً چرا فعالیت هنری میکردیم». ما هنوز نیاز به زمان داریم تا به این مسائل فکر کنیم، نسبت خود با آن را پیدا کنیم، آن را با دوستان و هنرمندان به اشتراک بگذاریم و ارتباطمان با مخاطبانمان را بازتعریف کنیم، حتی اگر دیگر در قالب یک گالری با مختصات قبلی تعریف نشویم.
به نظر میآید همه ما که به نوعی در این عرصه فعالیت داشتهایم بهتر است بهجای پرسش دربارهی باز یا بسته بودن گالریها به تأمل در مورد شرایط امکان فعالیت هنری بپردازیم و راههای تازهای باز کنیم برای عمیقتر شدن ارتباطمان با جامعه، ایجاد تمهیداتی مانند تشکیل تعاونیها برای کمک به امرار معاش هنرمندان و کاهش فشار بازار بر فعالیتهای هنری و نیز پیگیری خواست جمعی برای آزادتر شدن و پویایی فضاهای هنری. چون بدون پرداختن به این مسائل مثل این است که صرفاً میخواهیم تصمیم بگیریم آیا صنف نمایشگاهداران اتومبیل باید دست از اعتصاب نمادین خود بردارد و به فعالیت اقتصادیاش باز گردد یا نه همچنان در اعتصاب بماند.
بهزاد نژادقنبر؛ گالریِ «امکان»، ۹ دی ۱۴۰۱
محمودرضا بهمنپور:
در این باره صحبت کردن نیاز به پیش فرضی دارد که غالباً در این مجادلات نادیده گرفته شده، به نظر من گالریها هیچ تفاوت ماهوی با سایر فعالیتهای اقتصادی ندارند، آنان کالای هنر را میفروشند، شأن گالریدار با شان یک بوتیک لباسفروشی یا کتابفروشی یا کافیشاپ یکسان است، مگر آگاهیهای فردی آنان از ایشان شخصیت دیگری عرضه کند، اما گالریداران در بستری فعالیت میکنند که گویی آنان شأن و منزلتی علیهده دارند، و خود را مبنا و مبدأ ارزشهای فرهنگی میدانند به همین دلیل بیانیه میدهند، یا به حوزهی مضامین سیاسی ورود میکنند و بهعنوان کنشگرانی جدابافته خود را برتر میببیند؛ اما آنان فقط فروشندگانی هستند شیک همانند همهی کسب و کارهای دیگر، همانند کار ناشران، همانند کار نشریات، همانند دهها شغل دیگر که رسالت آنها کسب و کار است.
پس باز یا بسته بودن ایشان و سوال در این باره، سوال غلطی است. باز کنند به کسب و کارشان بپردازند منزلتگرایی برای این شغل قائل نباشند، در این صورت اگر روزگاری، همه مشاغل بستند آنها هم همراه باشند؛ و اگر کار میکردند آنها هم بیهیچ تفاخر و یا رفتار بالادستی کارشان را بکنند، من تا امروز ندیدم یک کفاش بیانه بدهد ما میخواهیم باز کنیم. اگر برای عقایدش تصمیماتی میگیرد امر شخصی است گالریداران پیامبران تحول نیستند، گرچه هنرمندان جایگاهی متفاوت دارند.
این بحث خیلی مفصل است و در فرصتی میتوان به آن پرداخت. اما ریشههای این بحث به منزلتگرایی ایدئولوژیکی باز میگردد که برای مشاغلی اینچنین رسالت ویژهای قائل میشود.
مهدی مقیمنژاد:
بهعنوان کسی که امسال و پیش از حوادث اخیر سختْ سرگرم رایزنی برای برگزاری نمایشگاه انفرادیای بودم که محصول دستکم چهار پنج سال کار مداوم بود، پاسخم به پرسش شما «خیر» است!
دلیل: بهطور کلی پتانسیل فرمی- موضوعیِ درخوری را در هنر معاصرمان که همبستهی وضعیت کنونی ایران باشد نمیبینم؛ و همچنین پیشبینی میکنم اگر هم چنین بضاعتی ولو بهشکل اندک وجود داشته باشد، باتوجه به سیاستگذاریهای دولت کنونی، امکان ارائهی هیچ اثر «شبههبرانگیزی» بهشکل رسمی نخواهد بود. در این شرایط، بیعملی (عدم ارائه) شاید صدای انتقادیِ رساتری باشد.
محمدحسن حامدی:
در گسترهی عملکرد «نگارخانهها» علاوه بر فعالیتهای اقتصادی، همواره توسعهی فرهنگ و همسویی با دغدغههای اجتماعی و سیاسی ملحوظ بوده و دقیقاً بهدلیل همین امکان و پتانسیل است که حکومتهای تمامیتخواه عملکرد آنها زیر نظر دارند و بعضاً برای هر رویداد و نمایشگاهی گالریدار را مجبور به اخذ مجوز میکنند.
اگرچه در فعالیتهای اخیر نگارخانهها شاهد آن هستیم که مراتبِ اقتصادی از دیگر موارد پیشی گرفته و بعضاً اماکنی برای پرسه و هرزگردی شدهاند اما هستند مدیرانی که همچنان شئون فرهنگی کار را پاس میدارند و با ایجاد فضای گفتگو و ارائهی مستندات، از تعهدات اجتماعی خود هم مراقبت میکنند.
حال و در وانفسای روزگارِ کنونی که جامعه نیازمند محتواست و از طرفی شاهد گسترش نسبی فعالیتهای اپوزیسیون و هنرمندان خارج از کشور هستیم، عجیب است که نگارخانههای داخل از همراهی سر باز میزنند و عجیبتر آنکه در یک رفتار دوگانه که اغلبشان تمایل به بازگشایی و تداوم کار دارند، از خوف واکنشهای ناثواب -که تحلیل و نگرشی دقیق در آن نیست و بیشتر به هیجانات مقطعی شباهت دارند- همچنان تن به انفعال سپرده و عملاً حکومتِ نظارگر را از صرف هزینهی تجسس، معاف و راحت نمودهاند.
بنده گمان عمیق دارم که گالریداران عزیز میبایست به جای کنارهگیری، همتشان را به ارتقاء کیفی کار و کیفیتِ همراهی با دغدغههای عمومی متمرکز کنند و عرصه را برای هنرمندانی که همچنان مرام و اندیشهی هنرمندان بزرگی نظیر اردشیر محصص را دنبال میکنند، باز کنند چرا که در انفعال، جَنمِ اعتراض نیست.
مژگان بختیاری:
بهنظرم جواب این پرسش در پرسشی دیگر نهفته است؛ آیا گالریها بهصورت رسمی فعالیت خود را متوقف کردند؟ آیا ما هنرمندان با بیانیهای از طرف گالریداران از این تعطیلی باخبر شدیم؟ یا شبی چراغها خاموش شد و درها بسته ماند؟
در برداشت عمومی، این تعطیلی غیرشفاف نه اعتصاب بود و نه حتی واکنش به شرایط اجتماعی. صرفاً تصمیمی بود فردی، از طرف صاحبان سرمایهی این بنگاههای اقتصادی، حتی بدون مشورت یا گفتگویی با هنرمندان فعال در این مراکز. و درست حالا، در این روزها که در خبرها از دعوت وزیر ارشاد به فعالکردن مراکز هنری -در قالب کنسرتها- میشنویم، زمزمهی بازگشاهایی غیر شفافتر بگوش میرسد، با این تفاوت که اینبار جمع برگزیدهای از هنرمندان هر گالری مورد مشورت قرار میگیرند. بهگمان من این روزها فرصت خوبی برای بازتعریف مفاهیم قلبشده در تمام عرصههاست، ما خانوادهی هنر و فرهنگ نیز این فرصت را باید مغتنم بشماریم. دیرزمانی از گرفتن پاسخهای گمراهکننده (چهاردیواری، اختیاری) در برابر مباحثات حرفهای و صنفی از طرف بخشی از فعالان گالریدار نگذشته که فراموششده باشد، شاید امروز زمان مناسب برای یک مطالبهی روشن از این همکاران اقتصادیمان است.
یک بیانیهی روشن، شفاف، گویا و البته محصول اجماع انجمن گالریداران محترم، در باب این بازگشایی، شاید بتواند قفل مورد اشارهی شما در متن سوال را باز کند.
مرتضی زاهدی:
گالری «آوتسایدر اینن//» با هدفی مشخص (توجه و تمرکز بر خروجی هنرمندان آوتسایدر/ نانآکادمیک) از سال ۹۶ فعالیت خود را آغاز نمود: «پدیدآورندگانی که بر حسب نیاز و ضرورتهای روانی و وسواسهای روحی، فارغ از هر قیدوبندی -بیتکلف- دست به آفرینشهای هنری میزنند».
کانسپت فعالیت گالری «آوتسایدر اینن//» از ابتدا توجه به آثار افرادی تعلیمندیده از طبقهی عوام جامعه بوده که شناخت و اطلاعی از سیر تطور و تحولات هنری در طول تاریخ نداشته و ندارند و بهطور اتفاقی و غریزی، و با اتکاء به نبوغ و استعدادی طبیعی هنرآفرینی کرده و آثاری خلق میکنند ناب، بدیع و منحصربهفرد. این عمل همواره یا بعضاً از سوی نهادها و هنرمندانِ بهرسمیت شناختهشده هزل و ناشیانه تلقی میشود و «هنر» نامیدنِ خروجیهایشان، موضوع بحث و مناقشه بوده است.
بر این اساس و با علم بر این موضوع، گالری «آوتسایدر اینن//» هیچوقت یک گالری پابلیک نبوده و با وجود برخی از فشارها و محدودیتها هرگز از وزارت فرهنگ و ارشاد مجوزی اخذ نکرده و همچون هنرمندانی که با آنها همکاری دارد، در انزوایی خودخواسته (بهصورت غیررسمی) مشغول بهفعالیت بوده است.
لازم بهذکر است که بهدلیل عدم شناخت و باور به آثار و جایگاه این هنرمندان، آن توجه و تقاضایی که در دیگر گالریها در ارائه و فروش وجود دارد، شامل گالری «آوتسایدر اینن//» نمیشود، اما با این وجود حمایت مادی و معنوی از چنین هنرمندانی که برخی از آنها از نارساییها و معلولیتهای فیزیکی رنج میبرند -از بدو امر- در الویت کار ما قرار داشته است.
با این توضیح؛ از یک طرف تعطیلی و بستهبودنِ در این سه ماهی که از خیزش مردمی گذشته، استیجاریبودنِ محلِ گالری، عدم فعالیت در صفحهی اینستاگرام گالری -که اگر تا پیش از این، کنجکاوی یا تقاضایی را برمیانگیخت و ایجاد میکرد- اکنون و فعلاً این امکان مهیا نیست، رسیدگی و پوشش مالی به هنرمندانمان که یا بازنشسته و از کار افتادهاند و یا به دلایل گوناگون از مناسبات اجتماعی طرد شده و برای گذران امورات زندگی روی این کار حساب کرده و از سمت گالری چشمداشت مالی بهصورت مستمر دارند و هزینههای جانبی دیگر… موجب شده با مشکلات عدیدهای دستوپنجه نرم کنیم. و از طرفی دیگر، اگر مفهوم تعطیلی گالریها، همگرایی و همدردی با جامعه است، پس چرا همچون دیگر اصناف و مشاغل خرد مورد توجه عموم قرار نگرفته و در اینباره سخنی در میان نیست و پلتفرم و رسانهای از واکنش این مجموعه که از روزهای اول این جنبش تا به اکنون، وارد عمل شده، اطلاعرسانی نمیکند و اگر تعطیلی گالریها اعتصاب محسوب میشود، چرا از سمت عوامل رژیم مورد مواخذه قرار نمیگیرد و گالریها را پلمب نمیکنند؟!
بنابراین هنوز روشن نیست و آسیبشناسی دقیق صورت نگرفته که این حجم از حساسیت روی فعالیت گالریها بر چه اساس است و اگر این واکنش به عدم فعالیت گالریها میتواند موثر واقع شود، چرا ملموس نیست…
مرتضی زاهدی؛ مدیر گالری «اوتسایدر اینن//»
مجتبی امینی:
من با بازشدن گالریها موافقم و بازبودن هم منجر به عادیسازی شرایط نمیشود. اما این هَچَلی که امروز گالریها گرفتار آن شدهاند ناشی از خودرأییشان در بستن عجولانه، بدون کمترین توجهی به نظر هنرمندان و شغلهای کوچکِ وابسته به صنفشان است. اگر بهموقع و همسو با دیگر صنفها و مردم به جریانها (فرخوانها برای اعتصابها) واکنش نشان میدادند، هم تعطیلیشان معنای خاصی داشت وهم اینکه دچار این استیصال نمیشدند که این تعطیلی هیچ دستاوردی نداشته.
زانیار بلوری:
من مخالف بازگشایی گالریها هستم در حال حاضر.
بهنظر من گالریها از مهرماهِ امسال بالاجبار و بهواسطهی نبودِ مخاطب مجبور شدند فعالیت خودشان را تعطیل کنند و نه در یک اعلامِ موضع رسمی و در همراهی با اعتصابات بهصورت هدفمند.
بدون شک اگر این کار، در اقدامی دستهجمعیْ و با انتشار یک بیانیه صورت میگرفت مخاطبان هنرهای تجسمی هم در بازگشایی گالریها بعد از دو سه ماه، همراهی میکردند.
حال با این اوضاع که به وجود آمده، این تعطیلیِ اجباری اگر تا پایان سال ادامهدار باشد (یعنی چیزی در حدود شش ماه) بهتر است و مشکل خاصی ایجاد نمیکند (تا اینکه بعد از دو ماه بستهبودنِ کجدار و مریز، فعالیت را از سر بگیرند و همین تعطیلی دو ماهه را هم زیر سوال ببرند) و اگر گالریها قصد بازگشایی در سال جدید را دارند (و اگر نمیخواهند با واکنش خصمانهی جوِ عمومی روبهرو بشوند و از طرفی مدت زمان بستهبودنشان را هم بیهوده سوخت نکنند) بهتر است در یک بیانیهی جمعی و بهطور رسمی از جنبش اعلام حمایت کنند و تصمیم گروهی خود را در واکنش به شرایط اخیر اتخاذ و اطلاعرسانی کنند.
جواد مدرسی:
در باب بازشدن، یا نشدنِ گالریها؛
۱_ مهمترین ویژگی هر وضعیت بحرانی، مجبورکردنِ انسانها به توضیحدادن و مشخصکردنِ دوبارهی حدود و ثغور مفاهیم است؛ مفاهیم حقوقی، سیاسی، فرهنگی و غیره… مثلاً دربارهی بستهبودن گالریها بعد از حدود سه ماه از شروع جنبش اعتراضی «زن، زندگی، آزادی»، اولاً مجبوریم بحث کنیم ببینیم بین بازشدن و نشدنِ آنها کدام در جهت عادیسازی است و کدام به جنبش کمک بیشتری میکند؛ و ثانیاً چرا بهجای امکانِ طرح مسائل، بهشکل فعال، کل صورت مسأله را پاک میکنیم؟ آیا نامِ دقیقِ نزدیک به سه ماه بستهبودن گالریها «اعتصاب» است یا «قهرکردن» یا «کنارهگیری» و یا «ترسیدن»؟ آیا دقیقاً همین امروز زمان مناسب برای گفتوگو کردن، و توضیحدادنِ دوبارهی مفاهیم نیست؟
۲_ بهفرض که بهقول بسیاری از دوستان، هنر امروز ایران چیزی نیست جز یک کارِ کالاییشدهی محض و رابطهی گالریدار/هنرمند همان رابطهی کارفرما/کارگر است. با همین منطق، اکنون بعد از دو سال کرونا و تعطیلی فراگیر و کسادیِ بیشترِ بازارها از یک سو، و از سوی دیگر، بالارفتن سیصد درصدیِ قیمت همه چیز در یک سال اخیر بهدلیلِ آزادسازی قیمتها، و نهایتاً شکنندهشدن آستانهی تابآوری همهی ما، کدام اعتصاب در هفتههای اخیر پایدار بوده و شکسته نشده، که اعتصاب گالریها پایدار باشد؟ (بگذریم که اعتصاب نیز هنگامی معنادار است که ذیل یک بیانیه یا حرکت صنفی و جمعی انجام شود و نه در سکوت و بیخبری ما و جامعه.)
۳_ با درنظرگرفتن اینکه تقریباً همهی صاحبنظران از درازمدتبودنِ جنبش «زن، زندگی، آزادی» میگویند، آیا طرفدارانِ بستهبودن گالریها، نباید پِلنی برای مراحل مختلف آن داشته باشند، یا فقط به گفتنِ «بسته بماند» بسنده میکنند؟ آیا این گزارهی صِرف «بسته بماند»، بدون هرگونه تاکتیک سیاسی و اقتصادی، اتفاقاً منجر به جمعشدنِ همیشگیِ گالریهایی نخواهد شد که تا کنون «درستتر» کار کردهاند و مخاطبِ هنرمندان جوان و تازهنفس بودهاند؟ «درستتر»، یعنی درآمدشان از راه تلاش برای فروش آثارِ بهنمایشدرآمدهی هنرمند بوده و نه از راههای دیگر. کدام گالری، که مِلکش مال خودش نباشد، «مسترپیس» نفروشد، کافهداری نکند و… میتواند در وضعیتِ بستهبودنِ درازمدت همچنان دوام بیاورد؟
۴_ آیا وجوه بارزِ ایجابیبودن، خلاقبودن، تاکتیکهای متنوعداشتن و فرارفتن از دگمها و کلیشهها در جنبش «زن، زندگی، آزادی»، در تضاد با گزارهی «بسته بماند» نیست؟ آیا فرمِ این گزارهی خشک و کوتاه و دستوری، به جای اینکه از دل نوعی اکتِ مقاومتِ خلاق و آوانگارد سیاسی بیرون بیاید، حاصل وسواس ارتجاعی از نوع «دست به هر نوع عملنزدن به دلیلِ احساس گناه» نیست؟ و اگر دومی است، آیا این دیدگاهِ یکسر سلبی در تضاد با نفسِ گشودهی «زن، زندگی، آزادی»ای نیست که قرار است ما را از بندِ همین دگمها آزاد کند؟
مرتضی پورحسینی:
برخلاف میل باطنی باید بگویم، خیر. من با باز شدن دوباره گالریها با روند گذشته، با توجه به شرایط کنونی کشور موافق نیستم. ابتدا باید بگویم با گذشت دو دهه از فعالیتم در حوزه تجسمی، با تمامی ساز و کارهای یک گالری آشنا هستم و خوب میدانم با تعطیلی یک گالری تمامی مشاغل و فعالیت های مرتبط و وابسطه با آن به حالت تعلیق درمیآید و چون خود بخشی از همین بدنه هستم پس متضرر شدن آنها را درک میکنم. ولی نمیشود فعالیت یک گالری را تنها به فعالیت اقتصادی آن تقلیل داد مخصوصاً در زمان حال. در زمانی که هر حرکت ما در هر زمان و مکان معنای جدیدی پیدا کرده است. قطعاً فعالیت فضای فرهنگ و هنر هم تغییر معنا داده و اصولاً چگونه ممکن است یک گالری که همیشه محلی برای بیان و نمایش این جامعهی فرهنگی بوده، بدون ابرازِ دلیلِ خود از این تعطیلیِ چندماههْ و بدون داشتن برنامه جدیدی برای آینده و از همه مهمتر بدون هیچ مطالبهای از ارگانهای بالادستی به کار خود ادامه دهد؟
در این چند ماه تنها از یک یا دو گالریدار شنیدهایم که ما از روز اول شرایط اعتراضی کشور تعطیل بودهایم و حالا که تصمیم به بازگشایی دوباره داریم چرا بعضی مخالف هستند. من فکر میکنم اساساً کسی که با فعالیت گالری مشکلی ندارد، چهبسا همهی ما بارها به اندازهی خودمان برای بازگشایی و باز ماندن این فضا با تمام محدیدیتهای اعمالشده تلاش کردهایم و به ارزش وجودی آن واقفیم؛ ولی فکر میکنم چیزی که همه خواستار آن هستند مطالبهای است که سالها برای آن تلاش شده و متأسفانه همیشه به بهانهای رد شده است. مطالبهی اولیه و حقوقی هر هنرمند و هر فردی که در جامعهی هنر فعالیت دارد، منظورم «آزادی بیان» است. آزادی که لازمهی خلق یک اثر خلاقه است سالها به اشکال مختلف با دستور و فشار، محدود شده و حال به شکلی درآمده که هیچ چهارچوب و اساسی ندارد و گاهاً با برخوردهای شخصی و سلیقهای و با قانونهای نانوشته به بدنهی هنر اعمال میشود.
حال که این تعطیلی چندماهه گالریها را به شکلی متحد و یکسان – البته در همراهی با این حرکت اجتماعی – تبدیل کرده و دغدغهای مشترک برای اهالی هنر بوجود آمده، زمان مناسبی است برای اصرار در به تحقق رساندن این مطالبهی به حق جامعهی هنر؛ زیرا که تجربه ثابت کرده مشخص نکردن موضع و اقدام نکردن در راستای آن، ما را برای چندمین بار به همین دو راهی و یا بنبست میرساند.
آساره عکاشه:
من به طور کلی با باز شدن گالریها موافق هستم زیرا معلوم نیست که این اصرار بر تداوم تحریمها چه کمکی به حمایت از جنبش زن، زندگی، آزادی میکند. به خصوص که شاهد روندی افزایشی در پیوستن دیگر نهادهای جامعه به این شکل از حمایت از جنبش نیستیم. همچنین نباید رابطه و نسبتِ گالریها با فضای جامعه را فراموش کنیم: گالریها در کشور ما چه از منظر تجاری و چه از منظر نمایش آثار هنری همیشه طیف خاص و کوچکی را خطاب قرار داده است و هرگز در بستر کلی جامعه نقشی ایفا نکرده، چرا که پیشاپیش رابطهاش را با عموم جامعه از دست داده است. از این رو این جو ارعاب غالب چه از بالا و چه از پایین و اصرار بر ادامهی روند تحریمها تنها همین طیف محدود را خطاب میکند. در حالیکه به نظر میرسد باز بودن گالریها و فعالیت آنها در چنین شرایطی میتواند در همراهی با جنبش موثرتر عمل کند. چهبسا که تعطیلی و نبود فعالیتهای هنری و فرهنگی بیشتر خوشایند مخالفان تغییر وضع موجود است و در طول این سالها به اشکال مختلف تلاش برای برچیدن هنر از فضای جامعه را شاهد بودهایم. دیگر معلوم نیست پافشاری و اصرار بر ادامه این تحریم از سوی عدهای به غیر از دامن زدن به انسداد چه نتیجهای دارد؟ آیا برای برخی دامن زدن به این انسداد به جای ادای دین به جنبش و مسئولیت شهروندی اشتباه گرفته نشده است؟
در شرایط کنونی هنوز میتوان امیدوار بود و انتظار دیگری به جز امتداد فعالیتهای پیشین را از گالریها داشت، میتوان خلاقانهتر عمل کرد، برای مثال برگزاری نشستها، گفتوگوها و تبادل نظرها، حتی نسبت به اتفاقات خیابان. و مهمتر از اینها میتوان نگاهی منتقدانه به آنچه بر دیوار گالریها به عنوان اثر هنری ارائه میشود انداخت و همچنین روابط قدرت در این فضا را به چالش کشید. چرا که متأسفانه روح دیکتاتوری و ظلم در جز به جز نهادهای این جامعه و حتی افراد ریشه کرده است.
از طرف دیگر باقی فعالیتهای هنری هم تحت تأثیر این فضا به حالت تعلیق درآمدهاند. از جمله کلاسهای خصوصی هنرمندان و فعالیتهای آنها در آتلیهها که ادامهی روند تحریمها باعث میشود بسیاری از هنرمندان به دلیل فشار مالی و عدم توانایی در ادارهی زندگی با مشکل مواجه شوند. در حالیکه در حال حاضر مهمترین مساله مقاومت و مداومت بر ادامه مسیر است.
سارا عباسیان:
من با شروعبهکار گالریها صددرصد موافق هستم. چرا تعطیل باشند؟ باید گالریها فعالیت داشته باشند. البته نظر من این است. ولی اینکه چه آثاری و به چه شکلی در یک گالری نمایش داده خواهد شد، شاید مثل قبل نباشد. زندگی برای همهی ما متفاوت شده، همینطور برای هنر.
مونا زهتابچی:
گالریها به ناچار در شرایطی ناخواسته قرار گرفتند و گالریدارها برای فاصلهگرفتن از حواشی شرایط امروز تصمیم به بستهنگهداشتن درهای خود کردند. تصمیم به باز یا بستهنگهداشتن فضای خصوصی را کاملاً حق مالک آن میدانم و قضاوتی ندارم.
اما اصولاً کارکرد یک گالری چیست؟ فضایی فرهنگی/ تجاری در حوزهی بخش خصوصی که درهایش بر روی عموم باز است تا آثار هنرمندانی را بهنمایش بگذارد و بهفروش برساند. در شرایط امروز اگر گالریداری تصمیم به بازگشایی درهای گالریاش کرد، هنرمندی هم حاضر شد تا آثارش را در نمایشگاهی ارائه دهد، در آخر مخاطبانی هم خواهد داشت. من این مخاطبان را به دو بخش تقسیم میکنم. ۱. مخاطبانی با رویکردی فرهنگی (دانشجویان، منتقدین و…) ۲. مخاطبانی با رویکرد اقتصادی (مجموعهداران، دلالان و…). من تا آنجا که کل این چرخه را بررسی کردم شرایط را بحرانی دیدم و از طرفی هم باور دارم خلق اثر هنری کار یک روز و شب نیست و اگر چنین باشد هم نتیجه کاری است گلدرشت و شعاری! مخاطبان فرهنگی هم در حال حاضر آن آرامش ذهنی برای مواجهه با آثاری که در شرایط متفاوتی از امروز خلق شدهاند را ندارند. مخاطبان اقتصادی هم که با دید سرمایهگذاری به آثار هنری نگاه میکردند بهدنبال سرمایههای امنتر و نقدشوندهتر هستند و حتی یک قدم بیشتر میروم و میگویم روند معکوس شده و مجموعهداران بیش از آنکه در پی خرید اثر هنری باشند، در پی فروش آثار خود هستند. اگر خریدوفروشی هم در این بین اتفاق میافتد عمدتاً شامل هنرمندان تثبیتشده است.
رشد و شکوه فرهنگی یکی از نتایج رونق و ثبات اجتماعی و اقتصادیست. در جامعهای که با اَبَربحرانهای اقتصادی و اجتماعی مواجه است حتی اگر درهای گالریها باز شوند جایی چرخدندهی این چرخ میشکند.
پویا رضی:
من با دوباره شروع به فعالیت کردن گالریها چنانچه مبتنی بر تصمیمی مشترک و همخوان باشد، موافقم؛ چه از بابت نگاه و دلایلی که این نمایشها برگزار میشوند و چه نحوهی برگزاری آنها. به گونهای که این چند ماه غیبت فضای تجسمی را عاری از معنا نکند.
حسن سرادیپور:
هر تصمیم و اتفاقی سلسلهای از دستاوردها و از دسترفتهها در پی خواهد داشت. اگر کفهی این بهدستآوردنها سنگینتر باشد، آن تصمیم از دید ما منطقی است و بالعکس. مخصوصاً اگر با توجه به تحلیلهای فکتمحور تصمیم بگیریم احتمال رسیدن به نتیجهی منطقی را بالا بردهایم. به نظر من کیفیت یک کُنش، مبنی قراردادنِ این فکتها و تصمیم در لحظهی صحیح است و نه نتایج آن. چرا که نتایج میتواند آغشته به شانس، احتمال و یا موارد خارج از کنترل باشد.
علاوه بر این، بایستی تا جای ممکن تاریخی به موضوع نگاه کرد. گرهها و بنبستها را با مشکلات مشابه تاریخی بازخوانی کرد و راهحلهای آنها برای برونرفت میتواند راهنمای بسیار مهمی برای تصمیمگیری ما باشد. «بازگشایی گالریها و ادامهی فعالیت فضاهای هنری» را میتوان بر اساس همین دو فاکتورِ فکت و انطباق تاریخی بررسی و سوالاتی طرح کرد که پاسخ به آنها میتواند از میزان تردید برای بازگشایی بکاهد.
_ باز/ بسته بودن گالریها چه کمکی در رسیدن به خواستههای مردمی خواهد کرد؟ و آیا بازبودن گالریها سدی در برابر خواستههای مردم خواهد ساخت؟
_ با فرض اینکه گالری قسمتی از اکوسیستم آرتسین است، حذف و یا سکوت این قسمت از آرتسین در مدتی که زمان آن مشخص نیست آیا ضربهای به این اکوسیستم وارد خواهد کرد؟ این حذف به نفع چه کسی خواهد بود؟ بستن گالریها اگر نشانهی «اعتصاب» است، آیا در خارج از ایران هم زمانی که آرتسین بینالملل با دقت در حال توجه به فضای هنری ایران است بهعنوان یک اعتصاب تعریف میشود؟ یا بهعنوان یک جامعهی هنری با استعداد ولی توانایی غلبه بر مشکلات و حفاظت از خود در مواقع بحران را ندارد و نمیتواند «با حفظ استراتژی استمرار» قابلیتهای بالقوه خود را بالفعل کند؟ در سالهایی که بهدلیل فضای انقلاب ۵۷، هشت سال جنگ و جریانات سیاسی فعالیت گالریها به حداقل خود رسید و یا کاملاً متوقف شد این توقف فعالیت چه دستآوردی برای جامعهی هنری داشت؟
_ اگر گالریهایی که در دههی سی و چهل شروع به فعالیت کردند در سالهای پُرآشوب فعالیت خود را متوقف نمیکردند هنر ایران و صد البته اعتبار آن گالریها امروز در چه سطحی بود؟
قطعاً پاسخ به هر کدام از این سوالها طیفی از مسائلِ منفی و مثبت را میتواند در خود جای دهد. اما همانطور که ذکر شد کیفیت نسبی را باید در نظر گرفت و انتظار یک جواب مطلق را نداشته باشیم. با قراردادن این جوابها در ترازوی نسبت، کفهی سنگینِ ترازو جواب منطقیتر را به ما نشان خواهد داد.
حسن سرادیپور؛ مدیر گالری سرادیپور
مجتبی طباطبایی:
آیا فعالیت مجدد گالریها عادیسازی شرایط است که بهنوعی خواست حاکمیت هم هست یا منفعلانه است چون عدم فعالیت گالریها بدون هیچ بیانیهای بود و بهنوعی عزلتگزینی و کنارهگیری از شاخنخوردن بود؟ و برای اینکه تردامن نشوند از سر نوعی محافظهکاری گالریها را تعطیل کردند. حالا سوال میتواند این باشد که گشایش دوبارهی گالریها با اذعان به اینکه باید برای نمایش آثار از ارشاد اجازه بگیرند آیا مشروعیت خواهد داشت؟ و یا میتوان شرایط جدیدی حاکم کرد؟ چون ادامه شرایط قبلی، قبول این است که هیچ چیز تغییر نکرده و این خواست حاکمیت است؛ بدینقرار بازگشایی گالریها بدون دادنِ هزینه بهنظرم بیمعنیست و چراغ خاموش، کرکره را پایین کشیدند به غیر از معدودی و نمیتوانند چراغ خاموش بازگشایی کنند.
بهنظرم اگر بدون خواست مشخص از حاکمیت، بازگشایی کنند و با همان شرایط قبلی فعالیت را آغاز کنند اثبات این است که در این سه ماه هیچ اتفاقی نیافتاده و همه چیز گلوبلبل است. البته که موافق رادیکالشدن فضا نیستم چون گالری یک نهاد اقتصادیست و برای چرخش اقتصادیِ خود نیاز به راهکارهایی مناسب با عملکرد خود دارد.
محمدرضا طهماسبپور:
شرایط بسیار دشواری است که با توجه به رخدادهای هولانگیزِ دو سه ماه گذشته، حکم به امری داد. اما بهگمان من همراهی بسیاری از اهالی خوشنام و باوجدان فرهنگ و هنر در رخدادهای این روزها، تردیدی در اینکه ادامهی فعالیتهای فرهنگی و هنری اهالی فرهنگوهنر همسویی با جریان عادیسازی نیست، باقی نمیگذارد. بهگمانم نباید برای کسی حکم تعیین کرد. جامعه در شرایط فعلی راه خود را مشخص میکند و پرسش اصلی را باید گالریدارها از خود بپرسند. برای نمونه، آیا اگر امروز کنسرتی برگزار شود، مورد اقبال مخاطبان خواهد بود؟ آیا کسی حالوهوای رفتن به کنسرت (از هر نوعی) را در شرایط فعلی دارد؟ و آیا در شرایط ناپایدار امروز سرمایهگذاری (باتوجه به عدم استقبال در شرایط کنونی) حاضر به برگزاری کنسرت هست؟ بههمین قاعده، آیا مخاطبان آثار هنری تجسمی و غیره، اکنون چنین نیازی احساس میکنند؟ آیا گالریدارها در پاسخ چنین نیازی احساس به بازگشایی گالریها دارند؟
طبیعی است که در برخی از زمینهها مانند نشریات و کتاب شاید قضیه کمی متفاوت است و مخاطبان، برخوردی که با انتشار این مقولات دارند با بازگشایی گالریها و استقبال از نمایشگاههای هنری و کنسرتها ندارند. جان کلام اینکه برای هیچچیز و هیچکس در این مورد شاید نتوان تعیینتکلیف کرد و باید کار را به عهدهی تصمیم جامعه گذارد.
حسین شیراحمدی:
در مورد گالریها نظر دوگانهای دارم؛ بر این باورم که هنرمند -بهعنوان بخشی از بدنهی جامعه -نباید تمام هزینهها را پرداخت کند؛ و هم در خیابان بجنگد و هم اعتصاب کند -کما آنکه همیشه در این وضعیت هست- و هم به کارش ادامه بدهد و زنده باشد.
همهی ما خوب میدانیم که درآمد اکثر هنرمندان از طریق فروش آثار هنری نیست و این گالری است که در وضعیت انقلابیِ فعلی نه برای نگرانی از وضعیت هنر که بهدلایل اقتصادی بحرانزدهست. پرداخت هزینه و بها در صورتی قابل تحمل و استمرار است که بین همهی ما تقسیم شود. کوتاه سخن اینکه بازگشایی باید با شرایطی باشد که نهادی -هر چند شخصی- مثل گالری هم در هزینههای مادی و معنوی دخیل شود.
شرایطی که گمانم کسی با آن مخالفتی نداشته باشد، اینهاست:
۱- هیچیک از آثار برای دریافت صلاحیت نمایش به ارشاد فرستاده نشوند و گالری مسئولیت نمایش را تمام قد در برابر نهادهای امنیتی و ارشادی بر عهده بگیرد.
۲- هیچگونه تذکری در مورد نوع پوشش و حجاب افراد در فضای گالری داده نشود.
۳- در اعتصابات عمومی همراه با تمام اصناف به اعتصابات بپیوندد. اگر این اعتصابات از طریق انجمن گالریداران اعلام و انجام شود، بهتر است.
لیلی گلستان:
پرسیدهاید که:
— فکر میکنید که گالریها باید فعالیت رسمی خود را آغاز کنند؟
اولاً باید نباید نداریم. هرکس محق است که هر کاری را دوست دارد انجام دهد. من فقط از طرف خودم حرف میزنم و لاغیر.
من گالری را باز نمیکنم به چند دلیل:
١- وظیفهی خودم میدانم که همدرد، همبسته و همراه مردم باشم.
٢- هنرمند به مخاطب و به فروش اثر نیاز دارد. و در فضای فعلی به ضرس قاطع چنین اتفاقی نمیافتد.
بعد از سیوپنج سال کار مداوم و زجر مستمر اصلاً حاضر نیستم که نمایشگاهی خالی از مخاطب داشته باشم و اصلاً عادت به مکیدن سماق ندارم!!!
٣- بعضی گالریها با سرو صدا باز کردند و تاوانش را پرداختند و بعضی بیسروصدا باز کردند و در سکوت. نه کاری فروختند و مخاطبشان هم چند دوست و آشنا بود. و بعضی دیگر کارت دعوت فرستادند برای تماشای هنر اعتراضی!! که تیتر خندهداری بود
خوشبختانه من از جنس هیچکدام از این سه تای بالا نیستم.
لیلی گلستان، مدیر گالری «گلستان»
کامبیز صبری:
هنگامی که بخش مهمی از جامعه در تحول و تقاضا برای وضعیت جدیدی هستند، شنیدن و دلدادن و همراهی با ایشان کمترین کاریست که افراد آن جامعه میتوانند انجام دهند. بنابراین تعطیلی موقت و مناسبتی گالریها امری زیبا و هماهنگ با طبقات مختلف اجتماع بود و شاید در آینده نیز اتفاق افتد، لیکن فضای یک گالری خانهی هنرمند و محل حضور همان طبقهی پویا و پیشرو جامعه است. امید است که حرکتهای خلاقانهتری در ادامه صورت پذیرد. مثلاً چنانچه یک گالری با دیوارهای خالی باز باشد، کانون دلگرمکننده و در عین حال دارای موضعگیری و پیام است و یا میتواند آثاری از هنرمندان مرتبط با وضعیتی که در آن هستند را نمایش دهند. این اتفاقات قبلاً هم در دنیا افتاده و امروزه بهعنوان بخش ارزشمندی از تاریخ هنر نو، تلقی میشوند.
اگر یک گروه یا صنف خودشان نتوانند تصمیمات با خرد جمعی بگیرند، دیگران برایشان تصمیم خواهند گرفت.
از جامعه گالریداران که قشر روشنفکری از یک جامعه هستند، انتظار میرود که با کنارگذاشتنِ قضاوتها و اصطکاکهای شخصی، ضمن بیان افکار روشنگر در این مورد، راهی بهسوی گشایش و رشد و فعالیت ممکن برای عرضهی آثار هنری بیابند.
الهه حیدری:
راستش اگر نظر منو بپرسید، نه! موافق بازشدن گالریها نیستم، خیلی شرایط دشوار و پیچیدهایی است. میدانم خیلیها احتیاج دارند کار نمایش دهند یا حتی بفروشند؛ حتی خود من. اما وقتی زندگیمان از روال عادی خارج شده و با توجه به اینکه هنر، خود زندگی است، چطور میتوانیم مثل ماههای قبل نمایشگاه بگذاریم؟ وقتی دانشجوهای هنر در اعتصاب هستند و وقتی برای نشاندادن کارمان باید مجوز ارشاد را داشته باشیم، چهطور حاضر میشویم کار نمایش دهیم؟ میدانم خیلی از ما نیاز به فروش کار و مهمتر دیدهشدنِ کارمان داریم؛ اما فکر میکنید حتی اگر نقاشی به دیوار آویزان باشد، آیا چشممان قادر به دیدن آن هست؟ راستش برای من که نیست. فقط در شرایطی میتوان کار نمایش داد که از نظر ذهنی و روحی بتوانیم به هم کمک کنیم که فکر نمیکنم در این روزها، با توجه به فشارهای موجود، ممکن باشد. پس من فکر میکنم اگر الان نمایشگاهی بَرپا باشد، من شخصاً به گالری برای دیدن کار نمیروم.
آرمان یعقوبپور:
در جواب این سؤال که آیا گالری ها باید فعالیت رسمی خود را آغاز کنند؟ جواب من بله است.
گالری علاوه بر نگاه اقتصادی به آن، نهادی فرهنگی نیز هست که میتواند در آگاهی رساندن به مردم تأثیر مهمی داشته باشد. به نظر من بستن گالری نه تنها نشان اعتراض نیست، بلکه این سکوت نوعی بیتفاوتی نسبت به مسائل از جانب هنرمند و گالریدار است. بیشک همه از ظلم ظالم و جور صیاد به ستوه آمدهایم ولی بستن گالری نمیتواند واکنشی منطقی در مقابل این ظلم باشد. با تعطیلی گالری و عدم فعالیت هنرمند تولید فرهنگ و آگاهی رساندن به جامعه را خود خفه میکنیم و آب به آسیاب دشمن میریزیم.
ثمیلا امیرابراهیمی:
من از بازگشایی گالریها و تئاترها و کنسرتها و همه فعالیتهای فرهنگی ادبی و هنری دفاع میکنم. اول بهعنوان اماکن و موقعیتهای فرهنگی با امکان ارائهی کارهای اعتراضی با هدف آگاهی و تعمیق جنبش مردمی. دوم بهعنوان کسب و کارهای فرهنگی و هنری که باید مستمر و پایدار باقی بمانند و دچار گسست و پسروی نشوند. و سوم اینکه با ارائهی آثار خلاق و تأثیرگذار ، بتواند به هیجانهای ناگهانی و مُضر یا افسردگیهای مزمن و مخرب مردم و بویژه جوانان تعادل و انرژی ببخشد.
فربد مرشدزاده:
با توجه به اینکه اغلب گالریها در دو دهه اخیر از بنگاههای فرهنگی به بنگاههای اقتصادی تغییر رویه دادهاند یا حداقل طیف غالب این صنف چنین رویهای در پیش گرفتهاند، من مورد چندانی برای ورود هنرمندان و هنرینویسها و منتقدین حرفهای به این موضوع نمیبینم.
نظر من در جواب سؤال شما این است:
اگر گالری بنگاه اقتصادیست، باید باز باشد.
اگر گالری بنگاه فرنگیست، مدیر آن باید از خود بپرسد که آیا در شرایط فعلی میتواند رسانهی تغییرات فرهنگی و خواستهای فرهنگی اجتماع خود باشد؟ آیا میتواند بیاعتنا به مجوز وزارتخانه نمایشگاه برگزار کند؟ آیا میتواند اثر هنریای که نیاز مخاطب امروز است را بدون سانسور در معرض دید بگذارد؟ آیا میتواند محل تضارب اندیشه، گفتگو و جمعبندی نظرات متکثر باشد؟ اگر چنین است، بله گالریها باید بازگشایی شوند. اگر غیر از این باشد، به معرض نمایش گذاشتن شیای الکن و منفک از معنی به اسم اثر هنری و فرهنگی ضرورتی ندارد.
شادی قدیریان:
من مخالف بازگشایی گالریها هستم چون هیچ وقت گالریها را هماهنگ با هم ندیدم و الان هم هیچ متن مشترکی بینشان نیست که نشاندهندهی تصمیم جمعی و یا عکسالعمل خاصی نسبت به فضای اطرافشان باشد… این طور به نظر میرسد که بستهبودن گالری برایشان امنتر است! معتقدم اینبار هم، هنرمندان مستقل از گالریها به کارشان ادامه میدهند و امیدوار هستند تا روزی امکان نمایش آنها را داشته باشند. از طرفی من به عنوان هنرمند ترجیح میدهم که برای ارائهی کارم، دیگر از هیچ نهاد و سازمانی درخواست مجوز نکنم که همانطور که میدانیم گالریها مجبور به این کار هستند.
رضا بهاروند:
از دو بُعد مالی و فرهنگی میشود به قضیه نگاه کرد.
از لحاظ مادی سوال این است که آیا با باز شدن گالریها خرید و فروشی انجام میشود یا نه؟ در شرایط امروزی که سرمایهها به سمت خرید دلار و طلا میرود، آیا کسی رغبتی به خرید آثار هنری دارد؟ اگر مشتری هست آیا گالریها نمیتوانند خارج از نمایشگاه کار هنرمندانشان را بفروشند؟ راستش به نظر من از لحاظ مالی توجیه چندانی برای بازگشایی گالریها نیست.
از نظر فرهنگی هم گالریها یا باید آثاری ارائه بدند که روح این روزها را در خودش داشته باشد که عملاً امکان تأیید شدنش از طرف ادارهی ارشاد خیلی کم است، یا آثار بیدغدغه و خنثیای که جز عادی نشاندادن اوضاع کاری ازشان ساخته نیست. من بهشخصه علاقهای به دیدن این نوع کارها ندارم.
واقعیت این است که ما سر یک دوراهی قرار گرفتهایم که هر طرف برویم سودی نمیبریم، اما اگه قرار باشد به وظیفهی اجتماعی و تاریخیمان به عنوان جامعهی هنری پاییند باشیم، در زمانی که شرایط لازم برای گفتن آن چیزی که باید گفته شود مهیا نیست، بهتر است به سکوت معنادارمان ادامه بدهیم و اجازه دهیم که زمان بگذرد و امیدوار باشیم روزهای بهتر زودتر سر برسد.
حسن موریزی:
از همان ابتدای اعتراضات، گالریداران نیز در همسویی با آن و یا ناخواسته دست از فعالیت کشیدند و گالریهای خود را تعطیل کردند. پس از قریب سه ماهی که از شروع جنبش میگذرد، اکنون این پرسش اخلاقی مطرح است: در شرایطی که جامعه، به دلیل صدها کشته و زخمی و هزاران زندانی و دربند، به شدت دردمند و خشمگین است، تداوم این وضعیت، یعنی تعطیلی گالریها، بهتر نیست ادامه پیدا کند؟ به این دلیل که در صورت ادامه فعالیت آنها، جهت عادی نشاندادن وضعیتِ جامعه، مورد سوء استفاده قرار خواهند گرفت.
به تصور من بحران کنونی در جامعه به حدی است که به هیچ طریق و ترفندی نمیشود شرایط اجتماعی را عادی نشان داد. اگر که فرض کنیم فعالیت گالریها همچنان ادامه مییافت، نمایشگاههای عادی و بیارتباط با مسائل روز آیا اساساً مخاطب و بینندهای مییافتند؟ و برعکس اگر نمایشگاهی برگزار میشد که محتوای آثار ارائه شده در آن با رویدادهای جامعه پیوند میخورد چگونه بازتابی پیدا میکرد؟
با علم به اینکه شرایط بحرانی و غیر عادی امروز چالشهای متفاوتی را پیشِ روی گالریداران قرار میدهد، معتقدم که بهتر است گالریها فعالیت نمایشگاهیشان ادامه داشته باشد؛ چرا که یک رویداد هنری زیست و تجربه هنرمند را به نمایش میگذارد و کدام هنرمندی است که نسبت به درد و رنج و زخم عمیقی که امروزه بر پیکر جامعه وارد شده بیتفاوت باشد؟ علاوه بر این رویدادهای هنری فرصتی برای تعامل و گفتوگو را فراهم میکنند، امری که جامعه بیش از هر زمان دیگری به آن نیاز دارد.
فائقه بقراطی:
در موضوع تعطیلی و کار گالریها به چند نکته اشاره میکنم:
۱. رفتار و موضع گالریها و نهادهای مشابه در شرایط فعلی تأثیر روانی و نمادین دارد و میتواند حامل پیام مدنی و اخلاقی باشد. اما پیام آنها زمانی ابراز همبستگی یا حمایت از مردم تلقی میشود که گالریها به شکل جمعی و از پیش اعلام کنند که چرا و چه مدتی دست از کار میکشند. در غیر این صورت، فقط جامعهی هنری و آنهایی که عادت هفتگی به گالریگردی دارند، از تعطیلی آنها باخبر میشوند.
۲. جنبش مردمیِ فعال به لحاظ زمانی در افقی ناپیدا حرکت میکند و تا زمانی که اذهان جمعی به ثبات معینی (خوب یا بد)] نرسیده، توجهی به هنر و فرهنگی که محصول شرایط عادی است؛ ندارد. در مقطع فعلی مانند دهها تجربهی مشابه در دنیا، فقط هنرهای اعتراضی و پیامدار و مرتبط با دغدغههای روز شانس دیده شدن دارند. حتی مکان دیدن آنها عرصهی عمومی خیابانها و رسانههای جمعی است و نه نهادهای رسمی چون گالری، موزه، ساختمان تئاتر و کنسرت.
۳. در صورت طولانی و فرسایشی شدن شرایط بالاتکلیفی، واضح است که گالری داران وهنرمندان نیز مانند همگان ناگزیر به معیشت و کار عادی خود می پردازند.
۴. در جمعبندی بگویم حداقل در مقطع کنونی و روزهایی که سوگ و خشم همه به اوج رسیده؛ زمان مناسبی برای بازگشت به کار نیست. بیتردید، برای گالریدار و بخصوص هنرمند نیز پذیرفتنی نیست که آخرین تجربهی هنریاش در فضای سرد و بیتوجه ارائه شود.
شنتیا ذاکرعاملی:
بسته شدن گالریهای هنری این روزها من را به یاد دوران دانشجویی در اواخر دهه هفتاد میاندازد که با حسرت اخبار گالریهای هنری را در دوران پیش از انقلاب میخواندیم و بر رونق آنها حسرت میخوردیم. در طول این دو دهه به تدریج خواستهی افرادی نظیر من عملی شد و گالریهای هنری مختلف راهاندازی شدند و تجربههای موفقیتآمیزی هم حاصل شد. من به عنوان هنرمند نقاش بدون رابطه با هیچ اهرم اقتصادی دیگر تنها با گالریها همکاری داشتهام و ارتزاقام کم و بیش از مسیر همین اقتصاد بوده. پس قطعاً از نظر شخصی بستهبودن گالریها تنها منبع اقتصادیام را به مخاطره میاندازد؛ و رأی من طبیعتاً باز شدن گالریها خواهد بود.
اما اینجا بایستی توجه داشته باشیم به حذفشدگان این داستان. هنرمندانی که در این جریان به دلایل گوناگون نتوانستهاند حضور داشته باشند. همچنین دانشجویان و هنرمندان جوانی که در حال ساختن ایدههایی برای آینده هستند. نظر آن افراد چیست؟ آنها در این موقعیت که هنرمندان به عنوان یکی از اصلیترین نیروهای انقلابِ «زن زندگی آزادی» دارند، چه نظری در باب گالریها و جایگاهشان در کلیت هنر دارند.
اکنون زمان شنیدن حرفهای شنیده نشده است. این حرفها به غنای درک ما از مفهوم «فضای هنری» میانجامد. فضایی که تنها به معنی گالریها (که قطعاً بخشی از آن هستند) و هنرمندانی که شناختهشدهتر هستند، نیست.
پس نظر من در این بعد گشودهتر، شنیدن و دیدن نظر دیدهنشدهها و شنیدهنشدهها و خصوصاً هنرمندان جوان و تازهنفسی است که در حال تخیل آیندهی «فضای هنری» هستند. فضایی که حاصل گفتوشنود باز و گشوده است. اگر گالریهای هنری و هر نهاد دیگری که مرتبط با هنر است بتواند قدمی در جهت این گشودگی برای گفتوگو بردارد قطعاً باز شدنشان مبارک است و در غیر این صورت نه.
آرش صداقتکیش و ستاره صالحی:
دوستان، هنرمندان و همکاران عزیزی که از باز شدن گالریها و کسبوکارهای مشابه (مرتبط با هنر) ناراحت و چنین حرکتی را در راستای خواست حکومت میدانند به نظرم تنها کافی است به این پرسش نزد خود پاسخ دهند که «آیا حکومت و مسئولان آن (مثلا وزیر ارشاد فعلی) از بسته ماندن و نابودی این فضاها حتی ککشان میگزد؟ آیا این شرایط چیزی جز خواست قلبیشان نیست؟» دوستان چطور میتوان ادامه دادن مسیری که انتهای آن نابودی و تعطیلی است را در راستای شعار «زندگی» دانست؟
بازگشایی چنین مکانهایی لزوماً به معنی عادیسازی (یکی از نقدهای مکرر و مرسوم اینروزها) نیست، تنها وقتی بهگونهای رفتار شود که گویی هیچ اتفاقی رخ ندادهاست، عادیسازی انجام شدهاست. افزون بر این، گالریها و فضاهای مشابه، فارغ از گردانندگانشان و نمایشگاههای برگزار شده، سرمایهای اجتماعی و بستری برای امکانها هستند (برای نمونه گالریها امکان تعامل اجتماعی را در شرایط خاص فراهم میسازند. در این فضاهاست که در شرایط بیخبری همدیگر را میبینیم و در نبود تشکل صنفی از حال و روز یکدیگر خبردار میشویم.) من هم مثل بسیاری از همکاران، بیشتر سیاستها و اشخاص حاضر در این فضاها را نمیپسندم و نسبت به آنها موضع مخالف و تندی دارم، حتی برخی را انسانهای سالمی نمیدانم، برخی دیگر را در بهترین حالت کمدانش و بیسلیقه در هنر و حضور بعضی را (بدون نقد محکم و جدی) در طولانیمدت به ضرر هنر تجسمیمان میدانم… اما تمام این موارد را دلیلی برای خواست نابودی یک گالری، نشریه یا کسبوکار نمیدانم. چرا که فکر میکنم، اگر سیاست کاریشان در هر شرایط و زمانهای، از جمله این روزها، اشتباه باشد در فرایندی طبیعی حذف خواهند شد.
گالریها و دیگر فضاها و کسبهایی که اکنون در وضعیت پیچیدهی فعلی گرفتار شدهاند، احتمالاً با گوشت و استخوان اهمیتِ کار گروهی و صنفی را احساس کرده باشند. در حالی که بسیاری از کسبوکارها با مشارکت در دوبار فراخوان سهروزه اعتصاب (که تنها یک روز یا یک نیمروز آن تعطیلی همهگیر شد) اگر تشویق نشوند، مورد حمله و توهین نیستند. گالریها و نهادهای فرهنگیِ کمابیش مستقل اگر بعد از سه ماه تعطیلی تصمیم به از سرگیری فعالیت داشته باشند، منجر به خشم و نفرت اهالی هنر میشود. دوستان! وقتی بدون اعلام موضع گروهی یا صنفی، و بدون اعلام تاریخ و مدتْ کار خود را میبندید، حتی اگر پس از گذشت ششماه یا یک سال تصمیم به بازگشایی داشته باشید بدیهی است که عقبنشینی و اعلام شکست تعبیر خواهد شد. چه اشکالی داشت اگر همگی اعلام میکردید در همدردی یا همراهی با فلان اتفاق، دو سه روز فعالیتی نخواهیم داشت یا هفتهی پیش را نمایشگاهی را افتتاح نمیکنیم؟
در دنیایی فانتزی زندگی نمیکنم و میدانم چنین کنش سادهای هم میتواند پرهزینه باشد و حتی منجر به بسته شدن (بخوانید پلمب) فضای کاریتان بشود… اما حالا که از ترسِ تبکردن در حال مرگید! عمیقاً بر این باورم در روزگاری که بهواسطهٔ فضای مجازی هر فردی امکان بیان مخالفت، خشم حتی توهین و تخریب را دارد، ضرر هر تصمیم انفرادی، از کنش جمعی و صنفی بیشتر خواهد بود!
تمام این مشکلات را ناشی از بیتجربهگی (فضای عمومی تجسمی نوپایمان) در شرایط پیچیده و ملتهب میدانم… راهحل نگاه به تجربیات گذشتگان یا مناطقی است که از من و تو بیشتر تحت فشار بوده، بیشتر هزینه داده و به تبع آن تجربهٔ بیشتری دارند… اواخر مهر که مشغول نوشتن بودم با یک دوست هنرمند کُردم تماس گرفتم و پرسیدم «شما در این وضعیت چه کار دارید میکنید؟»
گفت: «ما هم مثل بقیه مردم… روزهای اعتصاب تعطیلیم و بقیه روزها به کارمان ادامه میدهیم!»
جوابی سخت ساده، اما سرشار از تجربه و «زندگی»!
فرح ابوالقاسم:
راستش هیچوقت حرفه: هنرمند کاری با من به عنوان هنرمند نداشته، نه نقد نمایشگاه، نه هیچ چیز دیگری… حالا هم ترجیح میدهم در این مورد دخالت نکنم. آنقدر کادر این نشریه بسته و تیمگراست که جایی برای گفتوگو نیست.
سمیرا اسکندرفر:
از نظر من این سئوال جواب واضحی نمیتواند داشته باشد. تعطیلی نمایشگاهها برآیندی از خرد جمعی و البته احساسی جامعهی هنری بود و همین شعور جمعی در زمانی که بایدْ سبب بازگشایی خواهد شد و از نظر من این زمان دور نیست. این اتفاق منطقی پیش نیامد که با منطق تصمیم به بازگشایی گرفته شود.
سعید روانبخش:
من مخالف هرگونه توقف در فعالیت فرهنگی هستم و معتقدم استراتژی فعالیت باید متناسب با شرایط تغییرپذیر باشد. و گالریها هم محدودهی فعالیت گستردهای دارند و میتوانند مسئولیت حمایت از هنرمند و حمایت از اعتراضهای مدنی را مستقلاً یا به صورت صنفی عهدهدار باشند.
امیر اثباتی:
پاسخ این پرسش که «آیا گالریها باید فعالیت رسمی خود را آغاز کنند؟» چندان مهم نیست؛ آنچه اهمیت دارد و بهنظر من بهشدت نگرانکننده است اساساً فضایی است که منجر به طرح این پرسش شده.
طبعاً هر گالریداری متوجه وضعیت پیرامونیاش هست و دلایلی و توجیهاتی برای ادامهی توقف فعالیت خود یا ازسرگرفتن دوبارهی آن دارد. لابد عدهای هم در تحلیل شرایط و تصمیمگیری همچنان ناتوان و مرددند.
فارغ از دلایل و توجیهاتِ احتمالی با ابعادِ عمدتاً اقتصادی و قدری هم فرهنگی، در هر حال سکوتِ اکثریتِ قریب به اتفاق آنان و اظهارنظر نکردنشان، بسیار قابلتأمل و نگرانکننده است.
حتماً هنرمندانِ این حوزه هم کمابیش درگیر تردیدها، پرسشها و نسبتشان با شرایط ملتهب جامعه هستند و به نقش و موقعیت خود در مقیاسهای شخصی و تاریخی میاندیشند. برخی هم احیاناً دستبهکار میشوند و لابد برای نمایش آثار احتمالیشان -امروز، فردا یا زمانِ مناسب- راهی میجویند که ممکن است از طریق گالریها باشد یا راههای دیگر. اما اغلب یا تقریباً همهی اینان هم از تندادن به بحث مشخص و مستقیم دربارهی خودشان یا گالریها، در این روز و روزگار و آیندهی ناروشنِ نزدیک یا دور، خودداری میکنند. علتِ این خودداریِ عمومی بهنظرم مهم و تکرار میکنم، نگرانکننده است.
گویا همچنان در فضای مجازی -و یک مورد هم در فضای واقعی- عدهای از کاربرانِ مخالف با فعالیتهای معمولِ گالریها و نمایش آثار هنرمندان، با دیگرانی که نظر متفاوتی دارند برخوردهای خشن و تهدیدآمیزی میکنند. مهمْ نظرات و استدلالهای این مخالفان نیست، اهمیت اصلی در نحوهٔ برخورد و فضای روانیِ ناشی از آن است که فکر میکنم موجب سکوت دیگران – گالریداران، هنرمندان و…- شده و به شدت نگرانکننده و خطرناک است. اینگونه مواجهههای تحکمآمیز که هر نظر متفاوتی را با انگِ «ضد مردمی»، «ضد انقلابی»، «خائن» و… رد میکند، مسیر گفتوگو و مفاهمه را میبندد و براساس نظریهٔ تنگنظرانه و ضددمکراتیکِ «هرکس که با من نیست، بر من است» انتظار دارد فقط و فقط صدای او شنیده شود. چنین رفتارهایی در حوزههای عمومی برای همهی ما آشناست؛ دههها و قرنهاست که حاکمیتهای استبدادی همین الگو را برای رویارویی با مخالفان و دگراندیشان به کار میبندند. این ویژگیِ شومْ جزئی از فرهنگِ استبدادزدهی اغلب ما شده است و میتواند -حتی بهرغم نیت یا خواستهی آگاهانهی بسیاری از ما- با تداوم و ادامهی حیاتش چرخهی فاجعهبار استبداد را بار دیگر با اسم و رسمی متفاوت تکرار و حاکم کند.
از حاملانِ معصوم! و ناآگاهِ این فرهنگ و هنجارِ رفتاری نمیتوان انتظاری داشت. آنها برای تحقق هرچه سریعترِ امیدها و آرزوهای کوچک و بزرگشان و خلاصی از گردابی که در آن گرفتارند چارهای ندارند جز سادهکردنِ پدیدههای پیچیده و دلدادن به معجزهای رهاییبخش و رسیدن به ساحل نجاتِ موعود. اما چرا اهالیِ این عرصه و اندیشهورزان این حوزه تسلیم غبارِ منتشر در فضای فرهنگ شدهاند و با سکوت خود میدان را واگذار کردهاند؟ این انفعال از آن هنجارِ نادرست خطرناکتر است. معتقدم اتفاقاً در این شرایطِ بحرانی و پُرسوءتفاهمْ گشودن و دامنزدن به فضای گفتوگوهای صریح و همهجانبه، وظیفهای است اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و مصداق بارز کارِ روشنفکری.
امیدوارم پیشنهاد و اقدامِ مدیرانِ «حرفه: هنرمند» مبنی بر گفتوگو در همین راستا و با همین هدف مورد استقبال قرار گیرد و با این پرسشِ کلیدی پیگرفته شود که اساساً: نقش هنرمندان و دستاندکارانِ هنرهای تجسمی -استادان، دانشجویان، گالریداران و… چه بهصورت فردی و چه در قوارهی یک نهاد فرهنگی، در جنبشهای اعتراضی و انقلابهای اجتماعی چیست؟
نیلوفر رهنما:
جواب کوتاه: بله بهتر است باز شوند چون کم کم حل این مسأله، از حل معادلهی نسبیت خاص هم سختتر شده است.
توضیح: اگر از طریق همین معادله هم بخواهم شرح بدهم، نحوهی نگرش صاحبین گالریها به پدیدههای سه ماه اخیر و درک مفهوم آن و موجودیت هنرمند و هنرِ آسیبپذیر ایرانی و ایجاد ارتباط موثر بین این دو موجب بازگشایی زودتر و ادامهی کار میشد.
راستش من بستهبودن گالریها و احترامشان به اعتراضات اخیر را تا چند هفته تأیید میکردم. اما بعد از مدتی نفهمیدم جوی که احاطهشان کرد از کجا نشأت گرفت.
دیدهایم اصناف همرده و یا حتی وزینتر از گالریها را که درهایشان را نبستند و کار کردند و محتوای در خور اعتراضات بیرون دادند. اینجا، گالریها فضای سادهای برای نمایش آثار هنر هنرمندان هستند و گالری که بعد از شوک هفتههای اول نه بیانیه و نه عکسالعملی به اعتراضات نشان داده، ولو نمایش پنهان و فروش هم داشته چرا باید به تعطیلی ادامه بدهد؟ ( نکوهش نمیکنم و شرایط آنها را هم درک میکنم)
حکومت افسردگی و گوشهنشینی و انزوای آرتیستی که محتوا تولید میکند را در اولویت قرار میدهد.
چی میشود؟ به زودی ارشاد یک مشت «نگارخانه» مزخرف افتتاح میکند «از نگارخانههایی که ایام محرم سینهزنی هم برگزار میکنند» و هنرمند جیرهخوار هم کم ندارند. آنوقت همهمان باید بنشینیم گربهرقصانی تماشا کنیم.
گالریدارها بسیار جایگاه حساسی دارند اما فعلاً نه در ایران. این حرکت و استمرار انفعال آنها، ضربهی سهمگینی به هنرمندان، بهویژه نسل جوانتر میزند.
پس معتقدم که باز کنند و وسواس به خرج ندهند و به فعالیت گذشتهشان ادامه بدهند.
سمیرا علیخانزاده:
به نظر من اگر گالریها بخواهند دچار تعطیلی دائم نشوند دیر یا زود ناگزیر به بازگشایی گالریهایشان هستند.
با توجه به شرایط کلی اقتصاد هنر در ایران، طبعاً گذران زندگی اکثر هنرمندان با -احتمالاً- هر دو سال یکبار نمایش کارهایشان در یک گالری تأمین نمیشود و لابد هر کدام راههای دیگری را در طول دوران حرفهایشان برای خود پیدا کردهاند و به این معنی به کارکرد گالریها وابستگی مطلق ندارند.
اما هر گالری برای تداوم حضورش باید هزینههای بسیاری را بپردازد، از اجارهی مکان تا دستمزد افراد مختلفی که مستقیم یا غیرمستقیم به فعالیت او وابستهاند؛ از جمله مدیر گالری، عکاس، گرافیست، نصاب، قابساز، کارمند خدمات و …
تعطیلی گالریها باعث آسیب جدی به اشتغال افراد دیگری هم میشود. حتماً باید این ابعاد و جوانب را هم در نظر گرفت.
خسرو خسروی:
پاسخ به مسألهی بازگشایی یا بستهبودنِ گالریها، بسیار مشکل است. اگر بگوییم موافق بازگشایی گالریها هستیم، اینطور تداعی میشود که انگار ما موافقِ عادیشدن اوضاعایم؛ اما اینطور نیست! من اصلاً بازگشایی یا بستهبودنِ گالریها را خیلی مرتبط با این قضیه نمیدانم؛ ضمن آنکه بستهشدنِ گالریها هم همراه با اعلام رسمی، جهت اعتصاب یا چیزی شبیه به این نبوده است. بستهشدن آنها اکثراً به نوعی در راستای همراهی با اعتراضات بوده است، شاید هم در بعضی موارد، همراهی نبوده، بلکه از سرِ احتیاط بوده! بنابراین گفتنِ اینکه من موافق این هستم که گالریها باز شوند، انگار که نوعی دهنکجی به شرایط است. ولی بهطور منطقی بهنظرم نمیرسد که بستهبودنِ گالریها خیلی ارتباط مستقیمی با تغییر شرایط در جامعه داشته باشد. اگر بهصورت رسمی اعلام شده بود، شاید. به باور من، چنانچه گالریها دوباره فعال شوند و در شرایط خاص، مثلاً در همراهی با بعضی فراخوانها یا درخواستهای عمومیتر، در مدت مشخصی، دست از کار بکشند، نتیجهی ملموستری بدست میآید. ولی اینطور بیسروصدا و بدون اعلام رسمی که فقط در نتیجهی یک بهمریختگی بسته شدند، نه! موافق این شرایط نیستم و شخصاً مخالفتی با بازگشاییِ گالریها ندارم. کما اینکه فعالیت هنری میتواند یک فعالیتِ مکمل بر شرایط اجتماعیِ ما یا مکمل بر خواستهها و خیزشهای عمومی باشد.
مریم زندی:
گالریداری شغلیست مثل اغلب مشاغل دیگر. نه برتری خاصی دارد و نه باید ادعای خاصی داشته باشد. اگر مشاغل دیگر تعطیل بودند، آنها هم باید تعطیل باشند. اما بهنظر من برای تداوم یک خیزشِ درازمدت، درستتر است که مردم لااقل کمتر در فشار اقتصادی باشند. و هر کس باتوجه به شرایطِ غیرعادی موجود، از درآمدی نسبی برخوردار باشد. بدیهیست وضع هنرمندان متفاوت خواهد بود و آن هم تصمیمی فردیست که باتوجه به شرایط موجود، نمایشگاهی برگزار بکنند یا نه! ولی گالریدار دکانش باید باز باشد. مثل هر دکان دیگری. دیگران میتوانند نروند یا خرید نکنند و طبیعتاً در این شرایط مشتری کمتری خواهد داشت.
داور یوسفی:
همانگونه که همه شاهدیم آنچه از شرایط امروز کشور میتوان بهتصویر کشید، ناامیدی از آینده، جانهای خسته و غمگین، خاکسپاری جوانان برومندِ وطن در گوشهگوشهی هر کویوبرزن، اعتراضات مستمر و… است. همهی اینها از شرایطی بسیار غیرعادی و غیر طبیعی دارد. حال در چنین شرایطی چطور میشود از همه توقع داشت که به روزهای قبل از اواخر شهریورِ ۱۴۰۱ برگردند. بعید میدانم که در چنین اوضاعی وضعیتِ بسامان و عادیِ گالریدارها و هنرمندان و خریداران آثار هنری ایجاد گردد. گالریدارها و نمایشگاهگردانها و خریداران آثار هنری مستثنی از این وضعیت نیستند.
طبعاً تعطیلی گالریها و اوضاع نابسامانِ اقتصاد هنر، فضای موجود را منفعل و ساکن و مرگبار مینماید. لازم و ضروری میدانم که جلساتی با حضور کارشناسان خبرهی هنری و حوزهی اقتصاد هنر با گالریدارها دربارهی شرایط جاری شکل بگیرد و تصمیماتی کارشناسانه اتخاذ نموده و به جامعهی هنری ابلاغ نمایند.
باز تأکید میکنم در شرایطی که دو هفته بعد هم قابل پیشبینی نیست و در عین حال پول ملی در سراشیبی سقوطآزاد قرار گرفته، خریداران آثار هنری را چگونه میشود به خرید اثر هنری راغب کرد؟!
بنده بهعنوان عضوی از جامعهی تجسمی مخالف بازگشایی گالریها نیستم و در تخصصِ بنده هم نیست که نسبت به شرایط کاری گالریها نظر کارشناسی بدم. به هر صورت مابقی صنوف و مشاغلِ مختلف، مشغول به فعالیت هستند. با این حال فکر میکنم که در عرصهی فعالیتهای هنری، جامعهی هنری دورهای از رکود را تجربه بکند. و در عین حال ممکن است که بازخورد مناسبی هم از طرف عموم جامعه دریافت نکند.
سعید مزینانی:
دیگر هیچ چیز به شکل و سیاق قبل از ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ بر نمیگردد. این گزارهای است که دیگر همهی ما بر سر آن توافق داریم. چراکه روزهایی دیدیم در این چند ماه که جان و نفسی برای مرور آن ندارم در این نوشتار کوتاه. این را همین ابتدا گفتم تا بدانیم ما در وضعیت «عادی» نیستیم و اگر دقیقتر هم فکر کنیم قبلتر از آن هم نبودیم اما گویی عادت کرده بودیم به آن مدل از کار و زندگی… اما آخرش چه؟ «زندگی» را نمیشود تعطیل کرد، مقاومت را هم. زنده ماندن و ادامه دادن مهمترین کارِ امروز ماست و به زعم من مهمترین «مقاومت» ماست.
اما گالریها و فضاهای هنری تاوان چه چیزی را میدهند این روزها؟ فقط بحث بر سر باز بودن یا نبودن گالریها نیست، من معتقدم گالریها و فضای تجسمی بیشتر از آنکه از بیرون به آنها فشاری باشد ترس «درون سازمانی» دارد. یعنی «خودمان» داریم کاری میکنیم که نه تنها «هنر» را فقط برای روزهای «عادی» بدانیم بلکه وجودش در این روزهای مهم و تاثیرگذار را «بیفایده» بدانیم.
گالریها در این زمان مهم که نیاز به «همبستگی» فکری و صنفی داشتند، این فرصت را از دست دادند و نتوانستند یک حرکت صنفی منسجم برای همراهی با مردم و حتی بقای خود نشان دهند و از این جهت نقدهایی بر آنها وارد است. آنها میتوانستند در این چند ماه با باز گذاشتن فضای خود تبدیل شوند به کانونهای اصلی بحث و گفتوگو میان جامعهی هنری.
با همهی اینها به نظرم تعطیلی گالریها بعد از این کاملا بیمعنی است چرا که آنها در یک «اعتصاب» صنفی نیستند و از طرفی ادامهدار بودن این تعطیلی ضربه بزرگی به بدنهی جامعهی هنری خواهد زد. اما بازگشایی مجدد هم باید «جمعی» باشد و امیدوارم اینبار گِرد هم جمع شوند برای بازگشایی./ دوازدهم دی ماه سالِ تلخِ ۱۴۰۱
فرم و لیست دیدگاه
۱ دیدگاه
پرسش مطرح شده در دنیای هنر امروز، که بحث اقتصاد در آن نقش کلیدی و محرک ایفا میکند تا حدی نمایشی و تبلیغاتی است. صد البته که باید نهاد و رکنی همچون گالری، به فعالیت بپردازد و صد البته که چرخه اقتصادی و گردش هنری میبایست زنده مانده و به تکاپوی خود ادامه دهد، ژست روشنفکری و ادای نقش کنشگری مدنی و اعتراضی با بسته بودن گالری معنا و مفهوم نمییابد. هنر اگر هنر باشد، راه بیان و ابراز خود را پیدا میکند و اگر درکی از هنر در جامعه هنردوست وجود داشته باشد، این معانی و مفاهیم را مییابد و آنرا ارج مینهد. با تعطیلی و عدم فعالیت و انزوا و سکوت، تنها ضرر روی ضرر جمع میشود و رکود و رخوت در جامعه هنری رسوخ میکند و چرخه پویای آنرا از حرکت بازمیدارد.